نتایج جستجو برای عبارت :

ترس وهمی را نکو بنگر بفهم

دانلود آهنگ سهیل مهرزادگان حواس
هم اکنون شنونده موزیک جدید و فوق العاده ی * حواس * با صدای زیبای هنرمند محبوب و مشهور , سهیل مهرزادگان باشید.
دانلود آهنگ سهیل مهرزادگان به همراه متن, پخش آنلاین و بهترین کیفیت (کیفیت اصلی) از رسانه مدیاک
Download new song by Soheil Mehrzadegan called Havaas With online playback , text and the best quality in mediac
متن اهنگ سهیل مهرزادگان به نام حواس (اجرا شده در برنامه دورهمی 4 مهران مدیری سال 99)
تو دیگه حواس نمیذاری واسه دلی که رو هواس ساده میگه دوست داره و ب
باز هم ویکند رسید و باز هم من باید بحث کنم که نمیخوام خونه ادمای جدید برم!
من اضطراب میگیرم
رنگم میپره
لپام قرمز میشه
به شدت خجالت میکشم
پشت ملت قایم میشم
بفهم من نمیتونم ادمای جدید ببینم
نمیتونم :(
حتی فکر کردن بهش بهم تپش قلب میده.
این راه و روش ارتباط با یه ادم خجالتی نیست
هر باری که من اینقدر قلبم شدیدتر میزنه عمرم داره کمتر میشه.
بابا بفهم.
خدایا
هرچه گفتی هرچی دستور دادی قبول کردیم
هرچه کردی هرچی قسمت دونستی قبول کردیم
چه اونی که بعدا فهمیدیم چه اونی که هرگز درکش نکردیم
هرچه قضا و قدر بود هرچی زدی دم نزدیم 
سخت بود سختی کشیدیم
درد داشت دردشو کشیدیم
اما دیگه الان خسته ایم
بفهم..
یه بارم تو بفهم..
واقعا بدبختی من حد و اندازه نداره مثل نفهمیم
هرچی بشه حقمه
باز نمیتوتم جلوی خودمو بگیرم
اخه چرآآآ
چرا این همه بی تفاوتی لعنتی
چرا نمیای
چرا
تو که میدونی من بدون تو نمیتونم
دیگه چند بار
هاآآن چند بار بهت بگم؟؟؟؟چقدر بی لیاقت بوری و من نمیدونستم
داری با دوستات میگی میخندی خوش میگذرونی
یه یادی هم از من کن مـــــرد
آره 
کم نیستن نامردایی مث تو
که اسم مرد میزارن رو خودشون
میان اینطوزی میکنن
دیگه هیچ فرقی با بقیه نداری
دیگه تصورمو از مسعود قبلنا
انسان چو فرو ریزد در پیش خدا خیزداین هوش فرو سوزد آن هوش به پا خیزد
درویش خدا بودم از دست خدا دادماز دست خدا می‌ده تا نور و نوا خیزد
من عشق روا کردم تا خویش رها باشدچون خویش رها باشد بنگر که چه‌ها خیزد
من امر نمی‌دانم من نهی نمی‌دانممعروف نمی‌خوانم منکر که سوا خیزد
آزادم و سرمست‌ام با جام تو در دستمپیمان تو چون بستم پیمانه ز جا خیزد
این مستی کشمش نیست هرچند که کشمش خوشاین مستی چشم توست کز حدْقه به نا خیزد
هم باد هم آتش باش، هم تیر هم آرش باش
ترس اساساً یک واکنش عادی انسان ها هنگام مواجهه با خطر است. این واکنش هدف  محافظتی دارد. هنگام مواجهه با خطر، سیستم عصبی  با ترشح هورمون  انسان را آماده« مبارزه یا فرار »  می سازد تا در برابر تهدید، مبارزه یا فرار کند. 
اما فوبیا یا هراس، ترسی غیر منطقی است که فرد نسبت به خطرات غیر واقعی و غیر منطقی احساس می کند. مثل ترس از محیط های باز یا بسته، ترس از حیوانات بی  آزار و… هراس یا فوبیا ترسی بیمارگونه است که عملکرد فرد را در زمینه های  مختلف مح
قصد شروع فتنه دارد نقش لبخندت
_از جنگ های پیش این بوده ست ترفندت_
با روی خندان آمدی اما نمایان بود
برق نگاه خنجر از زیر کمربندت
با بند های این امان نامه گمان کردی
آزادگان را میکشانم باز در بندت؟!
ای منجی هر داستان! با خویش خلوت کن
بنگر چه کردی با جوانان برومندت!
بنگر چه کردی با کسانی که به جبر نان
بودند عمری از سر اخلاص! پابندت
دیری نمیپاید به زیر دشنه میبینی
میخواند اشعار مرا با خشم، فرزندت!
محمد صادق امیری فر
باید یادت بمونه کسی که فکر میکردی عشقته چی گفت بهت.
یادت بمونه از نظر عشقت یه آشغالی 
هزاران بار گفت آشغال . به تو گفت
تا حرف زدی گفت آشغال خفه شو 
ببند دهنتو
دیدی چیا بهت میگفت الان چیا میگه 
به جای اینکه اون چیزهای مشترک باهاش و مقدس بدونی باید فقط به خودت کمک کنی که فراموششون کنی. 
فراموش کن چیا بهت گذشت. 
فراموش کن 
همه چی 
خودشو 
خوبیاشو 
چشماشو 
یادشون افتادی به اینکه براش آشغالی فکر کن و تحمل کن. 
تو براش فقط یه آشغالی
یه دروغگو
میگه بهش
گنج در درون ماست و ما از آن بی خبریم. بخشی از وجود ماست. و ما همه جا آنرا جستجو می کنیم مگر در درونمان. از اینروست که بدبخت و بیچاره و ناکام و ناامیدیم.
 
 به درون خود بنگر! به وجود خود بنگر تا پادشاهی خداوند از آن تو شود. تو هرگز این گنج را گم نکرده ای، حتی برای یک لحظه. 
 
در حقیقت، حتی اگر بخواهی آنرا گم کنی نمی توانی. گنج، خود وجود توست. اما تصمیمهایی که گرفته ای، حماقتهایی که به خرج داده ای تو را گدا ساخته است.
 
 فراموش کرده ای که چگونه زبان نوش
 
کدام خوانش دیگر رامیان جمله بگردانمکه در «به پنجره‌ها بنگر»خیالِ پرزده‌ای باشد؟کدام خواهش دیگر رابه گوش باد فروخوانمبه شوق آنکه پس از چندیمحالِ سرزده‌ای باشد؟کدام پنجره می‌بازد؟کدام پنجره می‌بندد؟کدام آینه غمگین است؟کدام آینه می‌خندد؟میان قاب لب دیوارهجوم جمعیتی خوشحالاز آن جهت که حضوری نیستبه راه وحشت و استیصالرسیده‌ایم به فرداهازمان کرشمهٔ نو داردبه جنگلی که در آن حتیشغال حق وتو دارد. 
غلامرضا آقاسی
 
 
 
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشدبا این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.
param name="AutoStart" value="False">


 
من اگه عجیبه رفتارم و معلوم نیست اصلا کارم
تو بفهم چمه 
 
من اگه بهونه میگیرم و زود از کوره در میرم
تو بفهم چمه
 
جامه ی سبزه و گل 
رقص پروانه و شور و احساس 
نغمه ی مرغ سحر 
و شکوفایی گل بر ساقه 
مژده ای دل که بهاران امد 
باز کن پنجره را 
 به تماشا بنگر 
موسم چهچه بلبل 
به گلستان امد 
مژده ای دل که بهاران امد 
زندگی را به تماشا بنگر 
که خدایی ایست  همین نزدیکی 
روی یک فصل بهار 
به شکوفایی احساس گل و جرعه اب
درتراود پس فصلی بوران 
نفس لاله سرخ در گلدان
موسم عطر بهاران آمد 
مژده ای دل که بهاران آمد 
شاعر:::محمد علی خالقی 
بنگر به خلق ترسان، همه کس ز خویش نالانهمه سو دهان گشوده که دهد غذای رحمان
تو به جای خود نشسته به دو دست خودببسته تو نداده می‌ستاندی که چنین شدی پریشان
پس ناکسان روانی که چنین حضیض جانیتو دکان عقل رفتی و شدی دخیل رذلان
ز تو عالم است گریان، ز تو خنده‌ها گریزانتو برو ز خویش می‌شو تن و دست و پای بی‌جان
تو برو بمیر در دم اگرت سر نجات استتو برو بمیر ای غم چه کنی به خلق غلیان  
خبرم رسید این شب گذر عظیم داردچو دهان خلق شوید ز حروف چرک افشان
به میان ش
من ازغم عشق تو وین  حال دگردارمعشق است وفراق تو من شوربه سردارمرفتی وبه هجرتو می سوزم ومی سازملیکن زفراق تواشکی به بصر دارمیکتا گهر نازم من دل به تو می بازمیک مرحمتی جانا چون دیده تردارممن درطلبت حیران گمگشته وسرگردانرفتی وبه راه تو من دیده به در دارمازغصه هجرانت پشتم زجفا خم شدضمنا تو بیا بنگر دستان به کمردارمشش گوشه شده قلبم ازغربت هجرانتای جان توبیا بنگر شش گوشه جگردارمروزم شب تاریک است ای مه تودرآ ازابرحالا که دراین ظلمت من میل سحردا
بسم اللّٰه الرحمن الرحیم 
ای آنکه دل ز هجر تو ماتم گرفته است 
بنگر که چشم های مرا غم گرفته است 
دق می کنم بدون تو ، آیینه واقف است 
از سینه ای که آه دمادم گرفته است
دلتنگی سه شنبه شب و بغض جمکران
امشب دلم به وسعت عالم گرفته است
هرچند دست یاری از او من کشیده ام
مولا ولی دست مرا هم گرفته است
چندیست بی تو گریه امانم نمی دهد 
حتی ربیع بوی محرَّم گرفته است 
آقا ! بیا که ببینم به چشم خود 
آخر دعای این همه آدم گرفته است ...!
پ ن : 
اللّٰهم عجِّل لولیک الفرج
الف: اصل
رهبری دروغ می‌گوید، رییس جمهور دروغ می‌گوید، رییس قوه‌ی قضاییه دروغ می‌گوید، رییس قوه‌ی مقننه دروغ می‌گوید، صدا و سیما دروغ می‌گوید، وزرا دروغ می‌گویند، سازمان‌ها دروغ می‌گویند، همه دروغ می‌گویند... باشد قبول، همه دروغ می‌گویند.
گیرم تو موفق شدی رهبر و رییس جمهور و روسای قوای مختلف و وزرا و اصلا کل نظام را عوض کردی، خب حالا بگو بدانم به کدام دلیل عقل‌پسندانه‌ای باید باور کنم، قبول کنم تو که همه را دروغ‌گو می‌دانی و می‌خو
 
سروده هایم که برای اسفاد سروده شده است تقدیم می نمایم. 

زادگاهم خدا     نگهدارت                           
    دل ما زیر خط پرگارت
ما همیشه به یاد تو هستیم                    
   گرچه از نان تو نظر بستیم
ابر و باران همیشه مال تو                          
 بهترین آب، خوش به حال تو 
عالمانی بنام داری تو                            
     هرچه خوبی تمام داری تو 
ای زمین همیشه حاصلخیز                     
    کمرت راست کن کمی برخیز 
خیز و بنگر دوباره جان داری            
مادامیکه قدم برمی‌دارید حتی قدم‌هایی به فاصله ده سانتیمتر، یعنی در حال حرکت و پیش‌روی هستید. و مادامیکه در حال پیش‌روی و حرکت هستید یعنی رو به رشد هستید. تنها کاری که باید بکنید این است که روی قدرت قدم‌ها و روی سرعت خود کار کنید. هر روز را با انرژی بیشتری شروع کنید. هر روز کمی زودتر کارتان را شروع کنید و کمی دیرتر دست از کار بکشید. 
چگونه می‌توان نشست وقتی آب‌ها جاری‌اند، روخانه‌ها روانند، موج‌ها و دریاها پرخروشند؟ نشستن سنگ بودن است و
مادامیکه قدم برمی‌دارید حتی قدم‌هایی به فاصله ده سانتیمتر، یعنی در حال حرکت و پیش‌روی هستید. و مادامیکه در حال پیش‌روی و حرکت هستید یعنی رو به رشد هستید. تنها کاری که باید بکنید این است که روی قدرت قدم‌ها و روی سرعت خود کار کنید. هر روز را با انرژی بیشتری شروع کنید. هر روز کمی زودتر کارتان را شروع کنید و کمی دیرتر دست از کار بکشید. 
چگونه می‌توان نشست وقتی آب‌ها جاری‌اند، روخانه‌ها روانند، موج‌ها و دریاها پرخروشند؟ نشستن سنگ بودن است و
شهر من گور آرزویم شد
مم دیگه بچه نیستم، بزرگ شدم می‌فهمی مری بزرگ شدم من باید رو پای خودم وایسم باید دست بکشم از خیالات بافی و بچه‌گانه چسبیدن به رویا و خواستن نشدنی‌ها. هم خودم رو رنجور می‌کنم و هم دیگرانی رو. 
مح مست کرده، کاش منم می‌تونستم مست کنم و اندکی بیاسایم ز دنیا و شر و شورش...
خسته نشدنی مری؟ درد از پا ننداختت؟ چته خب؟ چرا دست نمی‌کشی؟ چرا تموم نمی‌کنی؟
من زندگی تشکیل دادم و خانواده دارم، یه خانواده‌ی بغایت خوب ولی همش بدنبال هی
آشنایی با معارف مهدویت 

☝️اولین وظیفه ی شیعه ی امام زمان (عج) و منتظر حضرت، شناخت امام است، آقا امامت را بشناس!؟ بدان که امامت چه کسی است! 
آقا من می شناسم، فرزند امام حسن عسکری (ع)ست،متولد 255 است ،غیبت صغری کرده،الان غیبت کبری ست،ان شاءالله می آید !! این شناخت که نشد شناخت!؟اگر قرار باشد شناخت این باشد؟! دشمنان ما بیشتر از من و تو امام را می شناسند..!!  ⚠️
⚠️در سازمان سیا آمریکا یکی از قطورترین پرونده ها٫ پرونده امام زمان (عج) است ،فقط عکس آقا
هُوَ الَّذی یُنَزِّلُ الْغَیْثَ*

بنگر چه کرده ای!
ای شوخ و شنگ! ای تر و تازه!
باران ناگهان!
هر چاله چوله ای
آیینه ای شده ست پر از ابر و آسمان
هر جا که پای می نهی ابری روان شده
بنگر، زمین گُله به گُله  آسمان شده!
محمد مهدی سیار / از کتاب رودخوانی
هوای معرکه ایست. عجیب اینکه وبلاگستان را خاک مرگ پاشیده اند انگار. کسی از این باران دلپذیر پاییزی چیزی ننوشته است. لااقل همسایه های با ذوق مجازی ما. پاییز باشد، مهر باشد، باران باشد، هوای لطیف و آرامش بخش
نگاهم کنای غمزه ی پرخاشمرا از توسن سرکش نگاهت گریز نیست / منکوب توامنگاهم کنای موج کولاکمرا از ژرفای دریای نگاهت پرهیز نیست / مغروق توامنگاهم کنای معبود برملامرا از صلیب امتحان نگاهت گزیر نیست / مصلوب توامنگاهم کنای عشقای شهسوار چشمانت / مردآور شهزادگان فاتحای خمکده ی چشمانت / قبله گاه مستان مردای چشمانت چشم و چراغ ایل / در تاریکخانه ی شبمرا بنگرای سحر نگاهت رعشه ی شعربر باریک اندام واژگانم / ساحر منیمرا بنگرای تغزل نگاهتطلیعه ی الهام بر شب
می خواستم در مورد قربانی و عید قربان مطلبی بنویسم نوشته آقای علی زمانیان را خواندم منصرف شدم و حیف آمد آن را با دوستان به اشتراک نگذارم
خواب ابراهیم هر کس هزینه ی رستگاری‌اش را خودش باید بپردازد و نه دیگران
روزگاری به خواب ابراهیم آمدی و به او دستور دادی تا فرزندش را پیش پای تو و برای قرب به تو، قربانی کند. بر خود لرزیدیم که از ما (مایی که اسماعیلِ همه‌ی تاریخیم و مایی که همواره قربانیان خواب دیگرانیم)، جز قربانی شدن چه می‌خواهند؟ این همان
از خود ضعیف ام بدم میاد ..از خودم که رفتم و نتونستم ..از خودم که برگه ها گرفتم و از ساختمان زدم بیرون ..از خودم متنفرم ...چرا من قوی نمیشم ...
چرا یاد نمیگیرم رها کنم ..من داد میزنم ..میگم میرم اما پایم لنگ میزند ...
من امروز تا کجا رفتم ...من امروز چی ها دیدم ..خدایا این قلب من قاعدتادباید از کار بیافتد ..بیا و تو تمامش ..
سه روز است که نشستم تو خانه ..گریه می کنم ..و امروز بازهم نتونستم ..
خدایا نزار تو را هم از دست بدهم 
تو بجو کلام پنهان، تو بجو اذانِ در جانتو بجو حروف رقصان، تو بجو شراب جوشان
تو بجو به هر دو سویت، به درون و روبرویتتو بجو به های‌و‌هویت، به سرود و رقص عریان
بِنِشین و نیک بنگر که عمارتیست افتانبِنِشین و نیک بنگر که عمارتیست خیزان
سر آن گرفته این شب که ز قلّه‌ها بخیزددم آن گرفته این تب که کشد مرا ز انسان
برو آدمی چه سانی که سراب عقل خاک استبرو خادمی بیاموز به حروف و رمز رحمان
برو این چنین نپایی، که به ساعتی و جاییبرو بی‌زمان به پا کن سر و سین و
دانلود آهنگ محمد اصفهانی ولایت عشق
Download Music Mohammad Esfahani Velayate Eshgh
دانلود اهنگ ولایت عشق از محمد اصفهانی با متن شعر و ترانه از سایت پلی نیو موزیک
دانلود آهنگ بنگر که از هفت آسمان جایی فراسوی زمان
برای دانلود آهنگ به ادامه مطلب مراجعه کنید …
متن آهنگ محمد اصفهانی ولایت عشق
بشکن سبوی باده را مستی تویی هستی تویی , در این سرای نیستی مستی تویی هستی تویی
تو آفتاب هشتمین سر چهارده عدد بیدار کن خواب مرا از وحشت این دیو و دد
بنگر که از هفت آسمان جایی فر
جامی بزن که دردی، درمان به آن توان کرد 
یاری گزین که با او، طی در زمان توان کرد 
 
مستی مکن چو بلبل، اندر هوای هر گل 
برگی ز باغ من چین، کان را نهان توان کرد 
 
سرگشته ام و حیران، در ابر و باد و باران 
چنگ خمیده بنگر، وز دل فغان توان کرد 
 
ای دل مگو به رندان اسرار می پرستی 
زیرا حدیث جانان، ورد زبان توان کرد 
 
این دل اگر ندارد، در کوی او مقامی
با یاد او سماعی، هم با مغان توان کرد 
 
زاهد اگر شنیدی کاین خرقه در خفا سوخت 
در چله اش جهان در، رطلی گرا
دوش آمد به برم رقص کنان رقص سماگفتمش این که چه حالیست چه حالید شماصحبت پیر مغان را به که گویم به که گویم که مگوستراز اهل دل واهل دل و اسرار خداسر بر آورد نگاری ونگاری که به بزمم بنشستگفت سالک بنگر آینه راصوفیه کاشف اسرار شمایید شماسر زدن بر سوی کویش نتوانم ، نتوانم دیگراین طریقیست که بی سر که بی سر برود سوی خدا
دوش آمد به برم رقص کنان رقص سماگفتمش این که , چه حالیست چه حالید شماصحبت پیر مغان را به که گویم به که گویم , که مگوستراز اهل دل واهل دل و اسرار خداسر بر آورد نگاری ونگاری که به بزمم بنشستگفت سالک بنگر آینه راصوفیه کاشف اسرار شمایید شماسر زدن بر سوی کویش نتوانم ، نتوانم دیگراین طریقیست که بی سر که بی سر برود سوی خدا
چه خوشند این رقیبان که ز خود مقام دارندز دُم عقاید خویش همه ننگ و نام دارند
به جهان زر که تصویر همه هستی خسان استبه میان مرگ و میلاد به خسی دوام دارند 
دل من ولیک خوشتر که کسم به هیچ نشمردبه میان بزمهایی که خران خرام دارند
به درون چاه دنیا عجبا چه مستفیض‌اندلب حلقه آی و بنگر که چه وهم بام دارند
طربم مرا به در برد و حراج عیش بنمودبه طرب خدای‌مردان ز خدای کام دارند
ز غبار جلوه رستم که به تخت دل نشستمچه فروتنانه شاهان سر دل هوام دارند
گرچه ره عذا
آیت الله جوادی آملی: به پیامبر(ص) گزارش رسید که یکی از کارگزاران شما #رشوه دریافت کرده است، پیامبر دستور تحقیق داد، وقتی اثبات شد، از آن شخص سوال کرد و آن شخص گفت من هدیه دریافت کرده ام! پیامبر فرمود آن روز که دیگر در این منصب نباشی باز هم از این هدایا دریافت خواهی کرد؟ شخص گفت نه! پیامبر فرمود پس بفهم که این رشوه ای است که به نام #هدیه به تو داده شده است! اساسا کار نفس مسوله همین است که تمام گناهان را در زرورقی زیبا پنهان می کند و آنها را برای انس
دنیا که گذر کنند همه بر پشتت # رفتند و روند کسان ز کوه و دشتت
آن خاله ، عمو و یا که حتی مادر # ترکت بنموده رفته اند از مشتت
ای آنکه همه عمر طلب کار بُدی # ترسان همه از روی عبوس و زشتت
اکنون بنگر که خود بدهکار شدی # آگه شده ای ز کرده ها و کشتت ؟
پیری و هنوز غرق عیاشی شب # چیزی نبُود تو را فقط انگشتت
هوشیار که بعد رفتنت سوی فنا # انگشت نهد کسی به خاک و خشتت
گرجی نرود میخ بر این سنگ مکوب # هرچند گرو بمانده هفت از هشتت
مولانای جان با حنجره ی همایونی:
 
 
ای با من و پنهان چو دل از دل سلامت می کنم
 
تو کعبه‌ای هر جا روم قصد مقامت می کنم
 
هر جا که هستی حاضری از دور در ما ناظری
 
شب خانه روشن می شود چون یاد نامت میکنم
 
گه همچو باز آشنا بر دست تو پر می زنم
 
گه چون کبوتر پرزنان آهنگ بامت می کنم
 
گر غایبی هر دم چرا آسیب بر دل می زنی
 
ور حاضری پس من چرا در سینه دامت می کنم
 
دوری به تن لیک از دلم اندر دل تو روزنیست
 
زان روزن دزدیده من چون مه پیامت می کنم
 
ای چاره در من چ
7 تابلو موفقیت در اتاقتان
تابلو سقف: اهداف بلند داشته باش
تابلو ساعت: هر دقیقه با ارزش است
تابلو آیینه: قبل از هر کاری بازتاب آن را بیندیش
تابلو پنجره: به دنیا بنگر.
تابلو دریچه کولر: خونسرد باش
تابلو تقویم: به روز باش
تابلو در: در راه هدفهایت سختی‌ها را هل بده و کنار بزن
Bax
این کلمه، ریشه‌ی فعل «دیدن» در ترکی‌ست و همه افعال در ترکی برای «دیدن» مثل دیدم, خواهی دید, اگر ببینی, میتونی ببینی, دیده بوده‌ای و... همه‌شون با همین bax شروع میشن.
همچنین bax همون جایگاه فعل امر مفرد رو داره و معنای «ببین» هم میده.
.
خلاصه اینکه در ترکی ریشه‌ی هر فعلی همزمان فعل امر مفرد هم هست. مثلا:
Dur بایست
Ged برو
Bax ببین
Vur بزن
iç بنوش
at بینداز
Gəz گشت بزن
De بگو
bil بدان، آگاه باش، بفهم
sev دوست داشته باش
Elə, et, yap, qıl انجام بده، بکن
.
همه این بالا
تویی که همش پیگیر اینجایی با توام
اگه ترسی نداری(مرضی نداری یا به عبارت بدتر کک به تونبونت نیست) نشونی بذار ببینم کی هستی هوم؟!
________
فک کنم شب کاری یا خواب و خوراک نداری که نصف شب تا صبح بیداری و تو این جا فر میخوری نکنه تویی که منو هک میکنی؟!
میشه بگی چرا تو فکر هک منی؟! به جان عزیزت من چیزی ندارم که هک کنی لامصب
بفهم :((
شب هایی هستن 
که کلافه روی تختت غلت می زنی، 
کلافه از درد بی داستانی!
هرکسی باید یه داستان داشته باشه، 
یه داستان دراماتیک 
که بتونه واسه بقیه تعریف کنه، 
شب ها بغلش کنه و بهش فکر کنه.
البته نه که اصلا داستان نداشته باشی، 
داری!
اما به خودت قول دادی که فراموشش کنی... 
درست عین تو! 
عین من! 
میخوام فراموشت کنم... استارتشو خودت زدی!
با زبونی که فقط من میفهمش و تو فکر میکنی که مختص خودته...
بفهم!
شب هایی هستن 
که کلافه روی تختت غلت می زنی، 
کلافه از درد بی داستانی!
هرکسی باید یه داستان داشته باشه، 
یه داستان دراماتیک 
که بتونه واسه بقیه تعریف کنه، 
شب ها بغلش کنه و بهش فکر کنه.
البته نه که اصلا داستان نداشته باشی، 
داری!
اما به خودت قول دادی که فراموشش کنی... 
درست عین تو! 
عین من! 
میخوام فراموشت کنم... استارتشو خودت زدی!
با زبونی که فقط من میفهمش و تو فکر میکنی که مختص خودته...
بفهم!
فوق العاده زیباست این متن
می‌خواستم خدا را نوازش کنم !ندا رسید؛ کودک یتیم را نوازش کن..
خواستم چهره خداوند را ببینم !ندا آمد؛ به صورت مادرت بنگر..
خواستم به خانه خدا بروم !ندا آمد؛ قلب انسان مومن را زیارت کن..
خواستم نور الهی را مشاهده کنمندا آمد؛ ازپرخوری وشکم سیر فاصله‌بگیر.
خواستم صبر خدای را ببینم !ندا آمد؛ بر زخم زبان بندگان صبر کن..
خواستم خدای را یاد کنم !ندا آمد؛ ارحام و خویشانت را یاد کن..
خود را به خدا بسپار، وقتی که دلت تنگ استوقتی که صداقتها ، آلوده به صد رنگ است خود را به خدا بسپار، چون اوست که بی رنگ استچون وادی عشق است او، چون دور ز نیرنگ استخود را به خدا بسپار ، آن لحظه که تنهایی آن لحظه که دل دارد ،از تو طلب یاری خود را به خدا بسپار ، همراه سراسر اوست دیگر تو چه میخواهی ؟! بهر طلبت از دوستخود را به خدا بسپار، آن لحظه که گریانی آن لحظه که از غمها ، بی تابی و حیرانیخود را به خدا بسپار، چون اوست نوازشگرچون ناز تو میخواهد ، او را


دوباره برگشتى
تو روزهاى بدم
به من اضافه بشى
نمیدونم که باید
چقدر بگذره تا
تو هم کلافه بشى
غمِ جدیدى ازت
حک شده رو تنِ من
مثلِ نمک رو زخم
غمت برای دلم
مقدسه قطعن
مثلِ نمک رو زخم
شدى پدر ژپتو
که توىِ قرن فلز
یه عشقِ چوبى داشت
یه عشقِ چوبى که
واسه شکسته شدن
دلیلِ خوبى داشت
باید برنجى ازم
ببین چه رنجى ازم
تو دست و بالِ توعه
که عشق منجى نیست
که عشق چیزی نیست
فقط وبالِ توعه!
یه عمره سنگ شدم
که چوب خورده نشم
یه عشقِ مرده نشم
منی که این همه سال
تقاص پ


دوباره برگشتى
تو روزهاى بدم
به من اضافه بشى
نمیدونم که باید
چقدر بگذره تا
تو هم کلافه بشى

غمِ جدیدى ازت
حک شده رو تنِ من
مثلِ نمک رو زخم
غمت برای دلم
مقدسه قطعن
مثلِ نمک رو زخم

شدى پدر ژپتو
که توىِ قرن فلز
یه عشقِ چوبى داشت
یه عشقِ چوبى که
واسه شکسته شدن
دلیلِ خوبى داشت

باید برنجى ازم
ببین چه رنجى ازم
تو دست و بالِ توعه
که عشق منجى نیست
که عشق چیزی نیست
فقط وبالِ توعه!

یه عمره سنگ شدم
که چوب خورده نشم
یه عشقِ مرده نشم
منی که این همه س
ماژیک را روی میز گذاشت و گفت:
اگر آدمها نوشته هایت را خواندن و حال دلشان خوب شد،بفهم که اولین لایک را خدا پای نوشته ات زده که اینجور در دل آدمها نشسته
است.
کلاس که تمام شد با خودم گفتم چقدر حرف استاد سنگین بود.از کجا بدانم چه حرف هایی حال دل آدمها را خوب میکند.؟
تلویزیون روشن بود و گفت چند قدم بیشتر تا ماه رمضان و ماه میهمانی خدا باقی نمانده است.فهمیدم..آره فهمیدم .
حرف هایی که بوی خدا بدهد حال دل آدمها را خوب میکند.حرف های ساده و خودمانی،با چندتا
خب اول یه عرضی داشتم...لطفاً با هر وسیله ای که دارید_لپ تاپ یا کامپیوتر_باهاش  مهربون باشید که اتفاقی پیش نیاد.
خوب اولین مرحله را با یاد و نام خدا آغاز می کنیم...1)در کیبورد دکمه ویندوز رو با حرف R رو باهم می گیریم و پنجره ای برای شما باز می شود 2)با زبان اینگلیسی کلمه osk را وارد می کنیم. و برای شما یه کیبورد مجازی میاد که با موس و لمس می توان کار کرد. 
من باز هم توصیه دارم:این کار هایی که ما می گیم برای شماست و اصلاً این کار ها رو برای شما انجام میدیم،
7 تابلو موفقیت در اتاقتان :تابلو سقف : اهداف بلند داشته باش.تابلو ساعت : هر دقیقه با ارزش است.تابلو آیینه : قبل از هر کاری بازتاب آن را بیندیش.تابلو پنجره : به دنیا بنگر.تابلو دریچه کولر : خونسرد باش

تابلو تقویم : به روز باشتابلو در : در راه هدفهایت ، سختیها را هل بده و کنار بزن.
عمدا دانلود آهنگ جدید سینا شعبانخانی

Download New Music By Sina Shabankhani Called Amdan

دانلود آهنگ جدید  سینا شعبانخانی به نام عمدا با کیفیت بالا

با دو کیفیت 320 ، 128 و لینک مستقیم از نیک موزیک

پخش انلاین + لینک پرسرعت آهنگ عمدا



دانلود در ادامه مطلب



متن آهنگ سینا شعبانخانی به نام عمدا

دنیا مال همه بیخیال همه 

من با تو خوبه حالم فقط

بگو راحت چته من حواسم بهته

کم نشه یه تار مو ازت

هرجای عالمی وقتی دلتنگمی

من خودمو بهت میرسونم

میخوامت بی حساب

من
نتیجه آمیختگى جهل و علم با وضعیتهاى متفاوت در زندگى بشر:
1-  جهل + فقر    =  جُرم2- جهل + ثروت   =  فساد3- جهل + آزادی =  هرج و مرج 4- جهل + قدرت = استبداد5- جهل + دین   =  تروریسم 
حال به جای جهل، علم بگذاربنگر علم با وضعیتهاى متفاوت زندگى چه میکند؛
1- علم + فقر    =  قناعت 2- علم + ثروت   =  نوآوری3- علم + آزادی =  خوشبختی4- علم + قدرت =  عدالت 5- علم + دین   = استقامت
اینها در سایه جامعه دینی حاصل می‌شود اما علم در جوامع کفر، استبداد و  استعمار و استثمار و جنایت
♬♪♬♪ایران ای سرای امیدبر بامت سپیده دمیدبنگر کزین ره پر خونخورشیدی خجسته رسیداگر چه دلها پر خون استشکوه شادی افزون استسپیده ما گلگون است ،وای گلگون است♬♪♬♪ که دست دشمن در خون استای ایران غمت مرسادجاویدان شکوه تو بادراه ما راه حق راه بهروزی استاتحاد اتحاد رمز پیروزی استصلح و آزادی جاودانه در همه جهان خوش باد یادگار خون عاشقان،ای بهار تازه جاودان در این چمن شکفته ♬♪♬♪ باد……
 
ای هدهد صبا به سبا می فرستمت
بنگر که از کجا به کجا می فرستمت
حیف است طایری چو تو در خاکدان غم
زین جا به آشیان وفا می فرستمت 
در راه عشق مرحله ی قرب و بعد نیست
می بینمت عیان و دعا می فرستمت 
هر صبح و شام قافله ای از دعای خیر
در صحبت شمال و صبا می فرستمت 
تا لشکر غمت نکند ملک دل خراب 
جان عزیز خود به نوا می فرستمت
در روی خود تفرج صنع خدای کن
کآیینه ی خدای نما می فرستمت 
تا مطربان ز شوق منت آگهی دهند
قول و غزل به ساز و نوا می فرستمت
ساقی بیا که هاتف غیب
مناظرۀ پژو و پراید! (با رخصت از پروین اعتصامی!) «پژو» یک‌روز طعنه زد به «پراید» که تو مسکین چقدر یابویی! با چنین شکلِ ضایعی بالله بی‌جهت توی برزن و کویی رنگ لیمویی مرا بنگر ای که تیره، شبیه هندویی من تمیزم ولی تو ماه به ماه مطلقاً دست و رو نمی‌شویی بچه می‌ترسد؛ آن‌طرف‌تر رو! که به هیئت شبیه لولویی من نه خودرو، گُلم، سَمن‌بویم تو نه خودرو، گیاه خودرویی!
ادامه مطلب
ای علی‌اکبر حسین ای علی‌اکبر حسینثانی حیدر حسین ای علی‌اکبر حسینای یل کرب و بلا ای علی اکبرمای امید خیمه ها ای شبیه مصطفیای علی‌اکبر حسین ای علی‌اکبر حسینثانی حیدر حسین ای علی‌اکبر حسینآی ای نفس های حسین یار رعنای حسینماه زیبای حسین ماه زیبای حسینای علی‌اکبر حسین ای علی‌اکبر حسینثانی حیدر حسین ای علی‌اکبر حسین
ای علی‌اکبر حسین ای علی‌اکبر حسینای بدر هاشمیون ای میر حیدریونای مهر فاطمیون ای مهر فاطمیونای علی‌اکبر حسین ای علی‌اکبر
یکی از خصوصیات رفتاری عجیب و غریب من اینه که توضیح می دم ، حالا توضیح
دادن که چیز بدی نیست ولی الان بازش می کنم که بفهمی چرا نباید بعضی وقتا
توضیح داد .
من از جهت تفکرات ذهنی با بچه های انبار فرق می کنم و حداقل در ظاهر به یک سری چیزها مقیدتر هستم !
بچه
های انبار گاهی اوقات به مهدی که یکم ساده هست ظلم می کنن ، سرش دادن می
زنن و حتی گاهی اوقات می زننش ! برای من هم خیلی اذیت کننده هست که چرا
اینطوری سرش در میارن ! اکثر اوقات چیزی نمی گم و خودم رو به بی
«راستی ای خدا! وقتی تو را دوست دارم، آنچه دوست دارم چیست؟ نه جسم است و نه تن، نه زیبایی گذران است و نه درخشش روشنایی، نه آوازی دلکش و نه گل‌ها و گیاهان خوشبو...! دوست‌داشتن خدا، دوست‌داشتن آن چیزها نیست، با این‌همه وقتی خدا را دوست دارم، روشنایی‌ای خاص، آوازی خاص و بویی خاص را دوست دارم، یعنی روشنایی و بوی درونی‌ام را، که روحم را روشن می‌کند! آنچه در مکان نمی‌گنجد، به صدا درمی‌آید، آنچه در زمان نیست ولی خودش هست!... این است آنچه دوست دارم ه
آنروز که دیدم من سیمای ترادرراهعاشق شدم ومجنون ازعشق شدم آگاهمن مست نگاه تو، چشمم به طواف تودیدم چو سراپایت آنگاه کشیدم آهدرکوی تو گم گشتم دیوانه خم گشتمآنگه که نهادم من ازعشق قدم درراهتوبودی ومن اما مهجور زیکدیگرمن غمزده ازهجران دلداده وخاطرخواهازتونتوانم گفت افسانه افسونگردلداده شیدا و دلباخته ی ناگاهدرقلب توحس کردم غوغای شعف گونهوقتی که نگاه من باچشم توشدهمراهمجنون توام بنگر احساس وکلامم رایک بوسه بده من را بنمای سخن کوتاه
اعصابم خورده،
نه نمیگم ولی باید رفت، تا خستگیم در ره...
اون روزا دیگه بر نمیگرده، باید رفت
رفتنم بهتره بودنت عادتِ
کاش بر نمیگشتم
نمیدونم چیکار دارم میکنم، نمیفهمم، هی میخوام ادیتش بزنم میگم نه، نه، نهه!با اینکه میدونم ببینه شاید یکم ناراحت شه... یکم؟ 
تو کارکترام ندارم کلک یکم.
بیشتر اَ یکم. ولی نه! ادیتش نمیزنم. نمیدونم میخام تلافی چیو سرش خالی کنم؟ چرا خوبم میدونم، ولی این مشکل توعه کوثر... اینو بفهم.
شرت مثل غمت کم 
 
اه ، به من چههههه، بهت گ
دل را به هوای تو، ویرانه ای ساختم
        بگذار برود این دل بر باد،خاطره ای ساختم
موشک و بمب چه ترس باد بر این دل؟
       که با خاطره ی چشم تو خرابه ای ساختم
این ثانیه را بنگر بر این عظیم شهر
      که بی تو از شهر، سوخته شهری ساختم
هر جا را بنگری ز جای پایم
      جز خاکستر مگر رده پایی ساختم؟
تو که بر باور من،همان پُتک تخریبی     که با خاطرت از هر شهر خرابه ساختم!
+ نوشته های من صرفا نوشته های دل من است،نه وزنی دارند نه قافیه ای! نوشته های من یک مشت حرف
سپس امام صادق ع فرمود و اما قول عزوجل اگر یکی از ایشان یا هردو نهانزد تو به پیری رسیدند بانها اف مگو و تندیشان مکن 23سوره17 بعنی اگر دلتنگ کردندبانها اف مگو واگرترا زدند با انهاتندی مکن فرمود و با نهاسخنی شریف وبررگوار بگو یعنی اگر ترا زدند بگو خدا شمارا بیامرزد ابنست سخن شربف تو و فرمود و از روی مهربانی برای انهاجنبه افتادگی پیش اور یعنی  دیدگانت را بانهاخیره مکن بلکه با مهربانیو دلسوزی بانها بنگر و صدایت را از صدای انها بلندتر  مکن و دستت ر
خود را به خدا بسپار،وقتی که دلت تنگ است؛وقتی که صداقتها آلوده به صد رنگ است
خود را به خدا بسپار،چون اوست که بی رنگ است؛چون وادی عشق است او،چون دور زنیرنگ است
خود دا به خدا بسپار،آن لحظه که تنهایی؛آن لحظه که دل دارد از تو طلب یاری
خود را به خدا بسپار،همراه سراسر اوست؛دیگر تو چه میخواهی ؟!بهر طلبت از دوست
خود را به خدا بسپار آن لحظه که گریانی؛ آن لحظه که از غمها بی تابی و حیرانی
خود را به خدا بسپار،چون اوست نوازشگر؛چون ناز تو می خواهد او را ز درو
ابی کهس گویدبامام صادق  ع  عرضکردم عبدالله بن ابی یعفور بشما سلام میرساند  فرمود بر تو وبر او سلام باد چون نزد عبدا الله رفتی سلامش رسان و باوبگو جعفر بن محمد ع بتو مبگویددر انچه علی نزد رسولخداص بمقام  رسبد بنگر و ملازمش باش همانا علی نزد رسولخدا ص بسبب راستگویی و ادای امانت بان مقام رسید 6 فضیل بن یسار گوید امام صادق ع فرمود ای فضیل نخستین کسیکه راستگو راتصدیق میکند خدای عزوجل است که میداند که او دراستگو است و خودش هم خودرا تصدیق مبکند  وم
ای هدهد صبا به سبا میفرستمت// بنگر که از کجا به کجا میفرستمت
حیفست طایری چو تو در خاکدان غم// زاینجا به آشیان وفا میفرستمت
در راه عشق مرحله قرب و بعد نیست// می بینمت عیان و دعا میفرستمت
هر صبح و شام قافله ای از دعای خیر// در صحبت شمال و صبا میفرستمت
تا لشکر غمت نکند ملک دل خراب// جان عزیز خود به نوا میفرستمت
ای غایب از نظر که شدی همنشین دل// می گویمت دعا و ثنا میفرستمت
در روی خود تفرج صنع خدای کن// کائینه خدای نما میفرستمت
تا مطربان ز شوق منت آگهی دهند
بسم رب الشهدا
.
#قسمت_پنجاه_و_هشتم
.
اونقدر حس مادر فرزندی بین ما ناچیزه که برای صدا زدنش به پرستو بسنده می کنم و اون هم تاحالا نشده دخترم صدام کنه 
کلمه ای که مامان فرشته می گفت و تو دلم واسش قند آب می شد
سعید یا همون بابا کاش یه بار بغلم می کرد و نوازشم می کرد 
خونه ی محمد اینا باعث شد من معنی خانواده داشتن رو بفهم و الآن این شرایط بدتر از قبل زجر آوره
دلم یکم از لوس شدن های فاطمه واسه بابا علی و نوازش و بوسه های بابا علی رو می خوتد
فقط یکم 
چقدر ن
بعداز امام عسکری نوبت بنام مهدی است/آن حجت پاک خداآقا امام مهدی است/شدآخرین لطف خدا اندرامامت حضرتش/دنیای درآخر زمان بنگر بکام مهدی است/بردشمن اسلام ودین مولاشودیک انتقام/در جبهه حق محوری پیروز گام مهدی است/شیعه توسل میکندبرحضرت صاحب زمان/ازجانب ایزدبراو هردم سلام مهدی است/باید برای حضرتش هرلحظه ای آماده باش/درقلب کل شیعیان عشق تمام مهدی است/هردرد درمان میشود بایاد پاک مهدوی/شوق ولایت محوران زنگ کلام مهدی است/ناگه ظهورش میرسد تاعاشقی مع
دست برداردست از سر کچل من بردارقصه ی ما تمامیده است این بارپای کثیفت را روی حرمت ها مگذاردست بردارهنوز زنده ایم هر دو، در پس این دیواردر این قفس می شویم هر روز، تکرارخوابی در کار نیست لاکردارجفتمان هستیم بیداربیا و دست بردار در واپسین دیداردست بردارمن و تو قسمت یکدیگر نبودیمهردومان کنار هم نابودیمدست بردارمن از خودم هم خسته امعهدی که با خود داشتم نیز، شکسته امبه این اتاقی که هستیم بنگرحتی دور از تو نشسته امدست برداردهنم را سرویسیدیتو هم
گلبانگ حق پرستی کوی نمازجمعه/بازاست برمسلمان روی نمازجمعه/آدینه هرمصلی باشدشکوه وحدت/بنگر صفا وعزت توی نمازجمعه/عشق نبی وآلش سرفصل بندگی شد/جاری زرود ایمان جوی نمازجمعه/بازمزم بصیرت دشمن شکست خورده/یاری برولایت خوی نمازجمعه/یادآورامام وراه شهید باشد/عطربهشت ایزد بوی نمازجمعه/اینک برای ایران یک افتخار گشته/ملت همه روان است سوی نمازجمعه/برمهدی وظهورش آهنگ ناب دارد/سوی خدابچرخد گوی نمازجمعه/
بکم بیشتر از سطح ظاهری فکر کن
و به عمق مسائل بنگر..
نه انقدر هم که در ان غرق شوی و زمان از دستت بره بیرون 
این خوشی های زودگذر رو بنداز دور 
موزیک و اینا 
فضای مجازی
یا حداقل کنترلشون کن !
این چیزای هدر دهنده وقتو بشاش توش 
بخدا وقتی که پولدار شدی 
و دورت مدیر برنامه برات پلی لیست درست میکنه 
و تو عشق و حال 
فقط لش 
پول رو پول 
بخدا باید یه چند سالی نون و تره بخوری 
پتا یه عمر باقی ماندتو نون رو با کره بخوری!
الان که نه 
تا بوده و تا هست پول قدرته !
این شبا یجورین مثل همون شبان که خونه مادربزرگم جمع می شدیم اصلا شبای پاییز یه چیز دیگس اصلا یه جور خاصین اصلا هم ربطی به این نداره که فصل تولدمه اصلا .دیروز خواهرم گفت از آبان بدم میاد نحسه عصبانی شدم قشنگ ترین ماه سال آبانه فقط باید اهل معرفت باشی تا بفهمی.
امسال شباش از جمله شبایی که با ترس اضطراب نمی خوابم امسال سال خوبیه.
دلتنگم دلتنگ گوشه ای از قلبم که جا گذاشته ام بین چهاردیواری یک خانه و آمده ام دیروز حس مسافری را داشتم گه خانه اش اینجا
باگریه می سرایم این شعرکربلارا/تا همنوا بگردم پیغمبروخدارا/بهر حسین مظلوم این اشک مثل زمزم/داردرخ اجابت هرپرده دعارا/یک کاروان رسیده درکربلای مولا/تفسیر مینماید اوصحن نینوارا/مولاحسین ویاران آزاده وشریفند/دشمن به دل گرفته کینه زمرتضارا/هرتشنه لب گرفته تصویرآب آنجا/برکوفیان بیاموز آن گلشن عطارا/سرهازتن جداشد درپیش چشم زینب/برروی نیزه بنگر تمثال آشنارا/درقتلگاه آقاشدصحنه قیامت/اینک نمامجسم آن صحنه وفضارا/آتش گرفته خیمه سجاد هم درونش/خ
ابراهیم ادهم «رحمة اللهّ علیه» در وقت پادشاهی به شکار رفته بود. در پی آهویی تاخت تا چندان که از لشکر به کلّی جدا گشت و دور افتاد. اسب در عَرَق غَرق شده بود از خستگی. او هنوز می‌تاخت در آن بیابان. چون از حد گذشت، آهو به سخن درآمد و روی بازپس کرد که:« مَا خُلِقْتَ لِهذا،  تو را برای این نیافریده‌اند و از عدم جهت این موجود نگردانیده‌اند که مرا شکار کنی. خود مرا صید کرده گیر، تا چه شود؟» 
ابراهیم چون این را بشنید نعره‌ای زد و خود را از اسب درانداخت
چو شیرینتر نمود ای جان مها شور و بلای تو
بهشتم جان شیرین را که می‌سوزد برای تو
 

روان از تو خجل باشد دلم را پا به گل باشد
مرا چه جای دل باشد چو دل گشته‌ست جای تو
 

تو خورشیدی و دل در چه بتاب از چه به دل گه گه
که می‌کاهد چو ماه ای مه به عشق جان فزای تو
 

ز خود مسم به تو زرم به خود سنگم به تو درم
کمر بستم به عشق اندر به اومید قبای تو
 

گرفتم عشق را در بر کله بنهاده‌ام از سر
منم محتاج و می‌گویم ز بی‌خویشی دعای تو
 

دلا از حد خود مگذر برون کن باد را از
از حرفهاش میرنجم
از بعضی استدلالها و صحیت هاش دلم میشکنه
و بعد تو دلم و به خدای خودم میگم فقط سرش بیار
و البته طوری علتش رو بفهمه
یکم به خودش بیاد و بفهمه رفتارش درست نیست.
این حجم از خودشیفتگی و اعتماد به نفس کاذب واقعا داره آزارم میده.
خسته شدم از دستش
و چون هر روز رو به پیشرفته و علاوه بر اینکه نمیفهمه رفتارش و این طور حرف زدنهاش دل دیگران رو میشکنه روز به روز بدتر هم میشه و به شدتش افزوده میشه.
هیچی بارش نیست و توی همه زمینه ها صاحب نظره. فقط
یه نفر به من پول بدهکاره. یکی که مثلا باهم دوست شده بودیم. پولمو نداد و به خیال خودش بالا کشید. احتمالا پیش خودش فکر میکنه خیلی زرنگه و با افتخار به همه اعلام میکنه فلانی حتی یه قرون هم نتونست از من بکنه!
تو این جریان از من هیچی کم نشد. اون پول اصلا برای من رقمی نیست که بخاطر از دست دادنش ضرر کرده باشم و یا با گرفتنش وضعم خوب بشه!
ولی این وسط، اون آدم شرف و آبروی خونوادگیشو پیش من و خونوادم از دست داد! طوری که به اون و خانوادش به چشم حقارت نگاه میکن
اگه دوست داشتن هامون همراه با احترام نباشه هیییچ ارزشی نداره.
اگه دوست داشتنمون احساس صرف باشه و همراه با آگاهی و شناخت نباشه هیچ ارزشی نداره.
اگه دوست داشتنمون با در نظر گرفتن سلایق و علایق و احساسات طرف مقابلمون نباشه هیچ ارزشی نداره.
اگه دوست داشتنمون رو نتونیم کنترل کنیم و به وابستگی تبدیل بشه هیچ ارزشی نداره.
اگه دوست داشتنمون این طوری باشه دیگه اسمش دوست داشتن نیست.
اسمش خودخواهیه.
حواسمون به واژه هایی که به کار میبریم باشه.
قداست واژه
برکت رسدفراوان کوی نمازجمعه/مردم همه روانندسوی نمازجمعه/برافتخارایران این نعمتش فراگیر/جاری ز معنویت جوی نمازجمعه/اخلاص مثل باران ترمیکندمصلی/عطروصال دارد بوی نمازجمعه/در گلشن ولایت اومیدهدبصیرت/بنگر شکوه دین راتوی نمازجمعه/آدینه یادمان پیغمبر است وقرآن/تبلیغ آل احمد خوی نمازجمعه/عشق شهید داردراه امام راحل/پیمان باولایت روی نمازجمعه/آرامش بهاری این انقلاب دارد/ارزد به صدفضیلت موی نمازجمعه/درانتظارمولا باشد رخ مصلی/چرخدبسوی مهدی گو
فرق بین شیعه و دوستدار بودنشخصی به امام حسین علیه السلام عرض کرد: یا ابن رسول الله من از شیعیان مخصوص شمایم. حضرت به او فرمودند: ای بنده خدا، طبق ادعایی که هم اکنون کردی، باید همانند ابراهیم خلیل علیه السلام از قلب سلیم برخوردار باشی؛ چون خداوند متعال درباره ایشان می فرماید: «و از شیعیان او حضرت ابراهیم است؛ زیرا با قلبی سلیم به درگاه خداوند آمد». پس در حال خود بنگر و ببین اگر قلب تو نیز مانند قلب ابراهیم علیه السلام است بدان که از شیعیان مایی
لبیک سوی مهدی راه نجات دین است/درفتنه وحوادث مشکل گشا چنین است/اندر زمانه ما دشمن پراز جنایت/اصلاح در درون کن سرمایه ات همین است/تاانقلاب مهدی یک گام آخرآمد/برنعمت ولایت بسیار آفرین است/کاشانه بصیرت لازم برای شیعه است/بهرنبرد آخر عمار همنشین است/بنگر عراق وشام واندر یمن چه باشد/ایران زسربلندی آوای سرزمین است/بهرظهور مهدی بایدکه شد مهیا/اینک زمان عزت برکل مسلمین است/
رمضان موعداخلاص ودعا و سحر است/وقت افطار و رضایت زخدابر بشراست/سفره رحمت وبرکت شده است پهن زمین/موسم دلبری حق وولا واثراست/رحل قرآن مسلمان شده زینت هرجا/لذت ذکر ومناجات وعروج و ثمراست/بسته شد دست ستم ازبر شیطان رجیم/موعد دوری ابلیس وگذرازخطراست/وصل کن جان گرامی به صفای ملکوت/درسحرزمزم دل موسم حال دگراست/دستگیری ز فقیران همه اش ایمانی است/بازکن پنجره دل که صفای بصر است/دیده بگشاوجمال ورخ مهدی بنگر/شیعه راگوشه چشمی زهمان منتظراست/
#پدر را نیک واقف دان از آن کژبازی مضمر
تو گردی راست اولیتر از آنک کژ نهی او را
وگر تو کژ نهی او را به استیزت کند کژتر
#مولانا
روز پدر پیشاپیش مبارک♥️
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
✦ @Parsa_Night_narrator ✦
#کانال_آوای_شبانه_پارسا
#اخبار_روز_ایران_و_جهان
-tumblrhttps://avayeshabane.tumblr.com
آخرین خبرها و اتفاقات روز در وب سایت:
websitehttp://aparssa.wordpress.com
منبع خبری کانال:
#BBC_News
[عکس 1121×1280]
مشاهده مطلب در کانال
به ماسه بنگر. چه میبینی ؟ دانه های هم اندازه متشکل از چند عنصر محدود که به راحتی با حرارتی به شیشه و امثالهم تبدیل میشود و دیگر قابل برگشت به شکل اولیه خود نیست. 
ماسه یکی از زیر ساختهای زمین است که آبها روی آن بنا شده اند یا بتنهایی بیابان هایی روان را ساخته اند.
طبق یکی از نظریه هایی که انسان امروزی بر آن بسیار پافشاری میکند ، زمین از مادر خود یعنی خورشید جدا شده و سپس سرد شده و بعد از مدتها به شکل امروزی خود درآمده. پس این وسط تلکلیف ماسه چه می
به بهار که میرسیم
فارغ از عمو نوروز و مهمانی و آجیل و مسافرت
و جدا از این رسوم زیبا و زشت آدم ها
انگار رنگ آسمان عوض میشود
انگار زمین در این سیر شتابانش هر سال به یک جای خوش آب و هوا از این جهان میرسد و کمی توقف میکند تا ما فرزندانش از مرکب روزمرگی پیاده شویم و بهتر ببینیم این منظره زیبا را
اما افسوس که خسته راهیم و چرت زدن در بهاران خیلی میچسبد
اصلا جهان را چه میشود در این زمان بر این زمین
حتما یک خبری هست
این را میشود از نگاه غنچه ها و صدای پرند
صد لشکر به فرمان دارم اما حبس و پاگیرت شدممیخکوب محکم به دیوار و به زنجیرت شدم
بی وفا این بی وفایی تا کجا مستمر است؟
آن زمان گفتی برو چندی است دلگیرت شدم
بگذر ای روز بدون یار و عشق
خود به چشم خود نبینی من که دل سیرت شدم؟
باز آی هر شب تو ای رویایی عشق
بنگر این رویازده بی شک که تعبیرت شدم
مردمان گویند که عمر بر حسب قسمت گذرد
هر زمان فکرت که کردم بی درنگ ترسان ز تقدیرت شدم
آنچنان آرامش جانی که هر شب قبل خواب
آن قدر فکرت کنم گویی که درگیرت شدم
من که با
دلایل خیلی زیادی دارم که برم یه گوشه ماتم زندگیم رو بگیریم و فکر کنم چقدر بدبختم ولی یک چیزی مانع میشه نیروی درونمه که مدام پدرم رو دراورده میگه اینجا نه الان نه برو بدو تلاش کن تو این نیستی این تنی که به تو امانت دادن این ذهن این مغز مال اینجا نیست بفهم همون نیروی درونم من و اوراه کرده و هنوزم دست بردار نیست و حیف که همیشه باهام هست و اجازه نمیده ماتم بگیرم.
یک بنده خدایی یه مدت بود سخت پیگیر بود ارشد بود و میدیم چقدر بچه ها دورش جمع میشدند و تب
با این اوضاع فعلی هر روز یه خبری بهت میرسه. خوب یا بد. درست یا غلط. این پدیده نسبتاً نوظهوریه و شاید، شاید که نه، حتماً در سال های آینده، درباره این عصر و انفجار اطلاعاتش و تغییراتی که بر سر مغز آدم های این عصر آورد خواهند نوشت.
امّا اگر تو بخوای فراتر از عصرت زندگی کنی باید فکر کنی و راهتو خودت انتخاب کنی و نه سوار بر موج ها بشی. 
بنظر من باید راه رو معلوم و جدا کنی. از چی؟ از حواشی. از چیزهایی که بهت تلقین میشه که باید باهاشون درگیر باشی ولی در وا
                                          درس اول  
خب اول یه عرضی داشتم...لطفاً با هر وسیله ای که دارید_لپ تاپ یا کامپیوتر_باهاش  مهربون باشید که اتفاقی پیش نیاد.
خوب اولین مرحله را با یاد و نام خدا آغاز می کنیم...1)در کیبورد دکمه ویندوز رو با حرف R رو باهم می گیریم و پنجره ای برای شما باز می شود 2)با زبان اینگلیسی کلمه osk را وارد می کنیم. و برای شما یه کیبورد مجازی میاد که با موس و لمس می توان کار کرد. 
من باز هم توصیه دارم:این کار هایی که ما می گیم برای شما
عنوان :  از سر کوی تو تا کوفه و شامم ببرند
خواننده : کربلایی حمید علیمی
فرمت فایل : mp3
حجم فایل : 1.83mb
زمان : 5:18
 
دانلود فایل / download
 
 
متن نوحه :
از سر کوی تو تا کوفه و شامم ببرند
نروم گر چه بدین تکیه کلامم ببرند
من به خود نامدم اینجا که به خود باز روم
توام آورده ای و لشکر شامم ببرند
برادرم ...
من به خود نامدم اینجا که به خود باز روم
توام آورده ای و لشکر شامم ببرند
با چه اجلال تمام آمدم اینجا با تو
بی تو بنگر به چه اجبار تمامم ببرند
به خداحافظی ات آمدم
امروز هم به مانند روز های دیگر گذشت و من باز هم عهد های را که با خود بسته بودم را شکستم هر بار که عهدی را میشکنم از زندگی دور میشوم و شکستن عهد های دیگر راحت تر میشود بی صبرانه منتظر روزی هستم که با خود عهد شکنی نکنم روزی که قدمی به سمت خواسته هایم بردارم........
نمیدانم شاید یه جای کار ایراد داره....
ولی هرچه دقت میکنم نمیتونم بفهم کجا ایراد داره کجا ایراد نداره
شاید ناتوان بودن من در فهمیدن این موضوع خود نشانی بر ایراد داشتن یه سری چیزاس شایدم ای
11-  و من کلام له (علیه السلام)
> لابنه محمد ابن الحنفیة لما أعطاه الرایة یوم الجمل <
تَزُولُ الْجِبَالُ وَ لَا تَزُلْ عَضَّ عَلَی نَاجِذِکَ أَعِرِ اللَّهَ جُمْجُمَتَکَ تِدْ فِی الْأَرْضِ قَدَمَکَ ارْمِ بِبَصَرِکَ أَقْصَی الْقَوْمِ وَ غُضَّ بَصَرَکَ وَ اعْلَمْ أَنَّ النَّصْرَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ.
خطبه 011-خطاب به محمد حنفیه 
آموزش نظامی 
اگر کوهها از جای کنده شوند تو ثابت و استوار باش، دندانها را بر هم بفشار، کاسه سرت را
لب فرو بند از طعام و از شراب  سوی خوان آسمانی کن شتاب  دم به دم بر آسمان می‌دار امید  در هوای آسمان رقصان چو بید دم به دم از آسمان می‌آیدت  آب و آتش رزق می‌افزایدت گر ترا آنجا برد نبود عجب  منگر اندر عجز و بنگر در طلب کین طلب در تو گروگان خداست  زانک هر طالب به مطلوبی سزاست جهد کن تا این طلب افزون شود  تا دلت زین چاه تن بیرون شود  خلق گوید مرد مسکین آن فلان  تو بگویی زنده‌ام ای غافلان گر تن من هم‌چو تن‌ها خفته است  هشت جنت در دلم بشکفته است جا
صد لشکر به فرمان دارم اما حبس و پاگیرت شدممیخکوب محکم به دیوار و به زنجیرت شدم
بی وفا این بی وفایی تا کجا مستمر است؟
آن زمان گفتی برو چندی است دلگیرت شدم
بگذر ای روز بدون یار و عشق
خود به چشم خود نبینی من که دل سیرت شدم؟
باز آی هر شب تو ای رویایی عشق
بنگر این رویازده بی شک که تعبیرت شدم
مردمان گویند که عمر بر حسب قسمت گذرد
هر زمان فکرت که کردم بی درنگ ترسان ز تقدیرت شدم
آنچنان آرامش جانی که هر شب قبل خواب
آن قدر فکرت کنم گویی که درگیرت شدم
من که با
تعمید دهنده ، با بازوان استخوانیش که در تاریکیِ سنگین بسوی اورشلیم اشاره می‌کرد ، کنارش ایستاده بود .
- نگاه کن ، چه می‌بینی ؟
- هیچ چیز .
- هیچ چیز ؟ فراروی تو اورشلیم مقدس ، آن روسپی است . او را نمی‌بینی ؟ بر روی زانوانِ چاق رُم نشسته است و می‌خندد . [...] قلعه‌ی او چهار دروازه دارد . کنار دروازه‌ی اولی گرسنگی نشسته است ، کنار دومی ترس ، کنار سومی ستم ، و کنار چهارمی ، دروازه‌ی شمالی ، ننگ . وارد می‌شوم . از خیابان‌هایش بالا و پائین می‌روم . به س
باگریه می سرایم این شعرکربلارا/تا همنوا بگردم پیغمبروخدارا/بهر حسین مظلوم این اشک مثل زمزم/داردرخ اجابت هرپرده دعارا/یک کاروان رسیده درکربلای مولا/تفسیر مینماید اوصحن نینوارا/مولاحسین ویاران آزاده وشریفند/دشمن به دل گرفته کینه زمرتضارا/هرتشنه لب گرفته تصویرآب آنجا/برکوفیان بیاموز آن گلشن عطارا/سرهازتن جداشد درپیش چشم زینب/برروی نیزه بنگر تمثال آشنارا/درقتلگاه آقاشدصحنه قیامت/اینک نمامجسم آن صحنه وفضارا/آتش گرفته خیمه سجاد هم درونش/خ
دانلود آهنگ بارون بارونه پیش من میمونه مسعود صادقلو DisDroid UK
ببین اگه بارون بباره چترت میشم
باز داره بارون میزنه یعنی چطوره حالت
بارون نم نم چترو خیابون
دانلود آهنگ من اگه عجیبه رفتارم و معلوم نیست اصلا کارم تو بفهم چمه
دانلود آهنگ یه جوری گرفتارت شدم راه فراری نیست
دانلود آهنگ دلیل این دل تنگمی تو اونی که واسش میجنگمی تو میدونی ماه قشنگمی تو
دانلود آهنگ دلتنگی یعنی تو یعنی من یعنی من و تو بی هم
دانلود آهنگ لیلا دارم صدات میکنم دیگه نیستی
ناسزا میگویی چون حرفت به کرسی ننشست ؟
ناسزا میگویی چون احساسی شدی و اجتماعی هم سطح خودت تاییدت میکنند ؟
این کلمات از کدام سوراخت ساطع شد نیتی جز تخریب و نابودی داشت ؟
حرامزاده ها چرا باید از اسمشان به عنوان فحش یاد شود چه خطایی رو خود خواسته انجام داده اند؟  حرامزاده بودن خطا شخص ، نیست ، مهربان باش ،
یا حتی بی بته ، در این زمانه ، مگر میتواند فحش باشد ؟ چه افتخاری بالایی مثل این که ، اصل و نسبت به خرافاتی های تنبل متصل نباشد ،  به همین طریق اد
ناسزا میگویی چون حرفت به کرسی ننشست ؟
ناسزا میگویی چون احساسی شدی و اجتماعی هم سطح خودت تاییدت میکنند ؟
این کلمات از کدام سوراخت ساطع شد نیتی جز تخریب و نابودی داشت ؟
حرامزاده ها چرا باید از اسمشان به عنوان فحش یاد شود چه خطایی رو خود خواسته انجام داده اند؟  حرامزاده بودن خطا شخص ، نیست ، مهربان باش ،
یا حتی بی بته ، در این زمانه ، مگر میتواند فحش باشد ؟ چه افتخاری بالایی مثل این که ، اصل و نسبت به خرافاتی های تنبل متصل نباشد ،  به همین طریق اد
 سلیم بن قیس گوید شنیدم علی علیه السلام میفرمود  واین هنگامی بود که مردی نزدان حضرت امده بود باو عرضکرد کمتر  چیزی که بنده بسبب ان مومن  شود چیست  وکمتر چیزی که بنده  بوسیله ان کافر گردد  چیست. حضرت باو فرمود پرسیدی پس  پاسخش  دقت کن و بفهم اما کمتر چیزیکه که بنده بدان مومن است انست که خدای تبارک وتعالی خودش را بان بنده بشناساند پس ان بنده بفرمانبرداری برای او اقرار کند و سپس پیغمبرش ص را باو بشناساند پس بفرمانبرداری او نیز اقرار کند و هم چن
وقتی بهت میگم اینکارو بکن اون کارو نکن....
وقتی بهت میگم بافلانی حرف نزن....
وقتی بهت میگم یه کاریو انجام نده...
وقتی بهت میگم پیش فلانی نرو...
وقتی بهت میگم عکستو به هرکسی نده....
وقتی بهت میگم همه چیزتو به هرکسی نگو....
وقتی بهت میگم به فلانی دست نزن...
وقتی یکی میاد سمتت یا بهت دست میزنه یا بغلت میکنه،بهت اخم میکنم ومیرم اونطرف ....
وقتی بهت میگم اگه اینکارو بکنی ناراحت میشم.....
یعنی واقعا ناراحت میشم....
یعنی دلم نمیخواد کس دیگه ای بهت نزدیک بشه...
یعنی و
 
فقط اگه سرچ و سایت های خارجی باز بودن اینطوری روزشماری نمی کردم برای وصل شدن شبکه نت. اصلا الان خوشحالم که پیام رسان ها قطعن. به قول یه نفر الطاف خفیه س!
کارام مونده و هی به خودم میگم تقصیر خودته که اون موقع که وقت و نت داشتی، خودتو معطل و گرفتار چنان مساله پوچی کردی. یکی در میون کتاب میخونم و فکر میکنم و کتاب نمیخونم. باز میگم خوبه الان دارم میخونم! فکر نمیکردم این کتاب سنگین رو بکشم تموم کنم! انقد که مزخرف ترجمه کرده. دلم میخواد کتابشو ویرایش
باسمه تعالی
اما کن جهانگردی
اصفهان
غزل۱
در کنار ساحلی پر آب باشد اصفهان
لیک رودش دائما مسدود گردد ناگهان
بنگر این پل های زیبای همانند نگین
بهترین نوع است و مانندی ندارد در جهان 

حیف باشد شهر تاریخی ما گشته چنین
آب آن در شهرهای دیگری باشد روان
شهر تاریخی و صدها مرکز گردشگری
مسجد جمعه و ده ها نقش زیبنده در آن
وه چه زیبا مسجدی دارد، نگر از روی شوق
مردم دنیا همه مبهوت در نقش جهان
سازه های ماندگار اصفهان هم دیدنی است
چل ستون و دو منار بی نظیر اصف
نه که خیال کنی آدم جا زدن باشم! نه.من فقط ترسیده ام، نگرانم!دلم گرفته و حس میکنم جای من کاکتوس کوچکی ست کنج خانه، خارج از دید همه... کاکتوسی که خودش می ترسد رنج خارهایش کسی را برنجاند..همیشه اینطور نیست! خیلی وقت ها دست می اندازم زیر بازوی خودم. خودم را بلند میکنم از زمین. گرد غم را از لباسم میتکانم، به چشم هایم لبخند میزنم...میفرستمش پی دیوانگی، پی دلدادگی، پی عاشقیپارچه متر میکنم تا لباسی برای آمدنت بدوزمصندل میخرم برای راه رفتن کنارتکتاب دست
برخیز ای برادر ای جان من فدایتبر خیز و کن تماشا بر پا شده قیامت
داغت زده برادر آتش به جان خواهرخاکم به سر برادر ای وای در عزایت
بعد از تو هتک حرمت از خیمه ها شد ای وای بر خاندان عصمت گشته بسی اهانت
برخیز کز فراغت بشکسته قامت منبنگر که خواهر تو شد راهی اسارت
آزرده گشته پای اطفال روی شن هابرخیز تا نمایی از کودکان حمایت
صبر و قرارم از کف بیرون شد ای برادربنگر مرا پریشان اما مکن ملامت
چشمان من ز داغت گردیده چشمه ی خونکرده به تن دو عالم رخت عزا ز دا
باسمه تعالی
اماکن مقدسقبرستان بقیع
امروز جهان شاهد تخریب قبور است
امید بشر اذن خدا، بهر ظهور است
چشم همه گریان شده از وضع قبورش
امروز دل شیعه پر از خون و صبور است
آرامگه چار امام است و بود مدفن اصحاب
آن باعث احیای ولایت و حضور است
ویران شده آثار قبور حسن و باقر و سجاد
هم صادق و هم آمنه اصحاب غرور است
دفن است خدیجه به همین خاک مقدس
در بین زنان شاخص و در کسب جسور است
یوم الهدم است روز خرابی عمارات
آن قوم ستم فاقد ادراک و شعور است
در مکتب ما منطق و
به هر جائی برای دیدن تو
به خاک و خون دلم را می کشیدم
ندانستی تو. من خاموش و جوشان
چو مرغی پر شکسته می پریدم
دلم میسوزد اکنون ای دریغا
برای دل غم و حسرت خریدم
بیا بنگر تو حال و روز من را
به چشمانی که غیز ازتو ندیدم
چه حاصل بردی از نامهربانی؟
هزاران حرف سرد از تو شنیدم
ببین حال"رسا" را دل بسوزان
که من از عشق مجنون آفریدم
#گیتی رسائی
♬♪♬♪ایران ای سرای امیدبر بامت سپیده دمیدبنگر کزین ره پر خونخورشیدی خجسته رسیداگر چه دلها پر خون استشکوه شادی افزون استسپیده ما گلگون است ،وای گلگون است♬♪♬♪ که دست دشمن در خون استای ایران غمت مرسادجاویدان شکوه تو بادراه ما راه حق راه بهروزی استاتحاد اتحاد رمز پیروزی استصلح و آزادی جاودانه در همه جهان خوش باد یادگار خون عاشقان،ای بهار تازه جاودان در این چمن شکفته ♬♪♬♪ باد……
 
بیادت هستم واین شعر گفتن ها بهانه ستغزل گفتن فقط یک گوشه از این حرفهای عاشقانه ستدلم بدجور می گیرد چواز تو دور ومهجورمبخوان حال دلم بنگر که اینها ناله هایی شاعرانه استزدرد دوریت از چشم خونبارم شب وروزموازهجران وغربت شام تارم چون فسانه ستغزلهایم همه مملو زدرد وغربت وعزلتواشعارم همه مرثیه هایی غمگنانه ستسپاهانی ام وعشق وطن دارم چه فرقی می کند من راکه شهرم اردبیل وفارس ، قم یاهگمتانه ستدرآشوبم و بد جوراین  دلم گیر است می دانیواین دلتنگی من
سال هشتاد و هشت، هرکداممان بیتی روی کاغذی نوشته و به در یخچال خوابگاه
چسبانده بودیم. ده سال بعد از آن، در حیاط حافظیه برای هم فال می‌گرفتیم، غزل‌هایی
آمد حاوی همان دو بیت. به هم نگاه می‌کردیم و می‌پرسیدیم چطور می‌تواند اتفاقی
باشد؟
و فقط این نبود. در حالی که داشتیم در حیاط حافظیه قدم می‌زدیم، «ع» پرسید:
«اگر برق اینجا برود چه می‌شود؟» چند دقیقه بعدش که سر مزار خواجه به فاتحه خواندن
ایستاده بودیم، برق رفت. دیدیم چه می‌شود.

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها