غمگسار من چشمانم تو را نمی بیند اما حست می کنم همیشه بوده ای برای دیدنت,لمس کردنت ,بوسیدنت,بو کردنت, شنیدنت نیازی به این حواس پنج گانه ندارم حس ششم نیز اصلا لفظ کردن دیر متوجه می شویم اما بسته به نوع جمع بستنش معنی می دهد من در مورد تو حواس ندارم , احساس دارم #الهام_ملک_محمدی
خاک در تو نازنین سرمه چشم تارمنیادتو ای نگارمن صبر من وقرار منروی به سوی کوی تو کنم زبهر عافیتای همه عمر من مکن ریش دل فگار منلعل لبت چو جام می، نوشم ویک نفس چنینهمی بگویم ازوفا بمان تو درکنار منکاش نمی شد اینچنین خسته وزار ودل غمینراه نشین کوی تو این دل بی قرار منیا تو بخوانم ازادب یا که نگو برو برومرو زپیش چشم من دلبر غمگسار منیکدل ویک زبان شوم با تو اگر بخوانی امای که امید من به توست خوبترین بهار من(ناظم) دل غمین بگو نظم به شعر پارسیشعر نگا
شیعه اینک غمگسارحضرت معصومه است/قم حریم خوش نگار حضرت معصومه است/دخترموسی بن جعفرحجت والاتبار/لطف حق از کردگارحضرت معصومه است/قم حریم اهل بیت مصطفی درعالمین/شیعه هم آن پاسدارحضرت معصومه است/دختروخواهروعمه از برای اهل بیت/قلب مومن آن عیار حضرت معصومه است/ماتمش سنگین برای اهل بیت وشیعیان/آفرینش سوگوارحضرت معصومه است/داغ بانوسخت باشد ازبرای اهل دین/رهبری هم داغدارحضرت معصومه است/درب جنت از حریمش بازشدبرشیعیان/زائراو رهسپار حضرت معصومه اس
تفال و حافظخوانی امشب
هزار جهد بکردم که یار من باشیمرادبخش دل بیقرار من باشی
چراغ دیده شب زنده دار من گردیانیس خاطر امیدوار من باشی
چو خسروان ملاحت به بندگان نازندتو در میانه خداوندگار من باشی
از آن عقیق که خونین دلم ز عشوه اواگر کنم گلهای غمگسار من باشی
در آن چمن که بتان دست عاشقان گیرندگرت ز دست برآید نگار من باشی
شبی به کلبه احزان عاشقان آییدمی انیس دل سوکوار من باشی
شود غزاله خورشید صید لاغر منگر آهویی چو تو یک دم شکار من باشی
سه بوس
«مریم زندی»، در گفتوگو با خبرنگار شبستان در همدان گفت: 6 عنوان کتاب در دست چاپ است که تا پایان سال جاری از این آثار رونمایی میشود.
مسئول واحد آفرینشهای ادبی حوزه هنری استان همدان افزود: 9 داستان از 9 نویسنده مدانی با عنوان «موسیقی دیوارها»، یکی از آثار در دست چاپ است که در این کتاب داستان هایی با موضوعات انقلاب اسلامی، دفاع مقدس و موضوعات آزاد برای نوجوانان گردآوری شده است.
آموزش نویسندگی
مسئول واحد آفرینشهای ادبی حوزه هنری است
خاطرۀ ه ا سایه ( هوشنگ ابتهاج) از ده شب شعر گوته
قرار این بود که اونهایی که شب، شعر و قصه خوندن، فردای اون شب می رفتند به خیابون نایب السلطنه، در مقر انستیتو گوته؛ اونجا یک حیاط بزرگ بود و یک ایوانی بود که شاعر اونجا می نشست و هزار تا آدم هم بودن که از میون اونها یه عده از شاعر و نویسنده سوال می کردن و عموما هم سوال ها پرت و پلا بود. مثلا شما صبح شعر می گین یا شب و از این حرفها. من نمی خواستم برم چون اصلا اهل این جور جمعها نیستم دیگه. به آذین اینا گف
بیهمگان به سر شود بیتو به سر نمیشود
داغ تو دارد این دلم جای دگر نمیشود
دیده عقل مست تو چرخه چرخ پست تو
گوش طرب به دست تو بیتو به سر نمیشود
جان ز تو جوش میکند دل ز تو نوش میکند
عقل خروش میکند بیتو به سر نمیشود
خمر من و خمار من باغ من و بهار من
خواب من و قرار من بیتو به سر نمیشود
جاه و جلال من تویی ملکت و مال من تویی
آب زلال من تویی بیتو به سر نمیشود
گاه سوی وفا روی گاه سوی جفا روی
آن منی کجا روی بیتو به سر نمیشود
د
آنهایی که اراجیفم را خواندید و دم برنیاوردید، نبودنتان غمانگیز است.
آنقدر که حالا دیگر پیوسته در خانهی کوچکِ آپارتمان شمارهی بیستودو تنها خواهم بود. بدون هیچ همزبانی. بدون اینکه منتظر [۱نظر جدید] باشم. سخت شرمندهام، این ناسپاسی را اگر نبخشید حق دارید.
شاید بهتر بود بعد از هَشتحَرفی دیگر هیچگاه نمینوشتم. لِوموت اشتباهی بود که باید شروعش میکردم تا درد کمتری دلم را بفشارد؛ اما، هر روز و هر شب بیشتر میشد. تک تک واژهها می
سلام خوبید ؟بعد از مدتها دست به قلم قدیمی خود میبرم نمیدانم قرار است از چه بگویم ؟از پسرک مغرور که حتی برا درخواست جزوه غرورش را نمی شکند یا ازخودم بگویم ؟
دلگیرم سخت دلگیرم از بی وفایی دنیا ولی شادم از همراهی خدا انگار باتمام قدرتش بزرگیش کمکم میخورد دل شادم از خودم از دنیا .بعد مدتها اومدم یه خبر مهم بدم ولی برا شنیدنش یا بهتر بگم نوشتنش یه شرط دارم ...بهم پیام بدید اگه دنبالم میکنید واقعا وشاید حرفایی بزنم به شمام کمک کنه .
مدت هاست شعر
به نام حضرت دوست که هر چه داریم داریم
سلام
لیلی و مجنون
قسمت اول
قسمت دوم
در میان همدرسان قیس دختری از قبیلۀ دیگری وجود داشت:
آفتنرسیده دختری خوب
چون عقل به نامِ نیک منسوبآراسته لعبتی چو ماهی
چون سروسهی نظارهگاهی
آهو چشمی که هر زمانی
کشتی به کرشمهای جهانی
در هر دلی از هواش میلی
گیسوش چو لیل و نام "لیلی"
قیس و لیلی در عالم کودکی با یکدیگر آشنا شدند و به هم انس گرفتند و سرانجام این همنشینی و همدرسی آنها به عشق کشید و آنها را به کلی از
ساز میزدم، دستگاه نوا، تا آمادهی خلوت و نوشتن شوم، تا بفهمم در فکرم چهها هست. کلافه و گیج و گم. شاکی از خوب نبودن و کم بودن. اتلاف عمر و زمان. در این میان خبری را به اشتراک میگذارم، نوا: نگرشی بر غم در موسیقی ایرانی، کنسرت پژوهشی مجید کیانی 25 مهر موزهی موسیقی ایران. من این آلبوم از استاد را داشتم؟ به یاد نمیآورم. لابد داشتهام. خیلی وقت است که کنسرتهای پژوهشیاش را ندیدهام. با رجوعی به حافظه اما میدانم که استاد یک پژوهش داشته دربا
امروز شعرم رو برات خوندم
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.
توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشد
با این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.
میگن داره بهار
میاد
زمستون از میون ما
رفتنیه
آدما تو تکاپو اند
خونه تکونی می کنند
آخه داره عید میش
شعر در مورد غم
در این مطلب از سایت جسارت سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد غم برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
وقت آن شد که سر خویش، من از غم شکنم
آهی از دل کشم و حلقهٔ ماتم شکنم
گر مراد دل من را ندهد این گردون
همه اوضاع جهان، یکسره در هم شکنم
شعر در مورد غم
زان دم که شدیم آشنای غم تو
بیگانه زخویشم از جفای غم تو
با عشق تو عهد ما چو محکم بودست
کردیم جهان و جان فدای غم تو
شعر در مورد غم و اندوه
ز بازا
نظر کلی
[ ] فیلمی ساخته شده از مجموعه ی ویدئو کلیپ های مختلف در سر تا سر فیلم اگر تولد یک ستاره را فیلم محسوب کنیم پس هرکسی می تواند برای خودش فیلمی بسازد.کافیست یک خواننده و یک بازیگر مشهور را در گروه پرسوناژ های خود راه بدهید و همه چیز را به ان ها بسپارید.از ان فاجعه تر نداشتن هیچ مطلبی در این فیلم برای عرضه است.در کل فیلم ما موزیک ویدئو می بینیم یا هم خوابگی های دو شخصیت اصلی فیلم در مقاطع و مکان های مختلف واقعا برای من جای تعجب است چطور از سین
دخترکی راه راه قسمت اول .
ادما تو زندگی در برخورد با دیگران رفتار و اخلاقهای متفاوتی از خودشون نشون می دن و به نوعی با محیط اطراف و اتفاقات پیرامونشون ارتباط بر قرار می كنن در واقعه هر كس اخلاق خاص خودشو داره
مثلا بعضیا می تونن خیلی خشك و جدی باشن مثل بابای خدابیامرزم انقدر خشك و جدی كه اگه یه شب با كمربند به جون مادربد بختم نمی یوفتاد شام از گلوش پایین نمی رفت
و یا خیلی شوخ طبع و بذله گو.............. مثل اقای كیهانی دربون شركت
حرافترین
بقلم شهروز براری صیقلانی اپئزود اول از اثر شماره یک نویسنده اثر شهروز براری صیقلانی اثر
L♥o♥v♥e♥♥♥s♥h♥i♥n♥♥b♥r♥a♥r♥y♥
داستان اول ♦♦ از شهروز براری صیقلانی ♦♦
همواره حرفهایم را نتوانستم بگویم ، درعوض بی وقفه نوشته آم . چه توان کرد وقتی توان ابراز نباشد؟ نوشتن بهتر از در خود نهفتن است . هر چه است از نگفتن بهتر است. افسوس ک اشتیاق خواندنش نباشد. افسوس.....
ترا روی کاغذ ها جامیگذارم و میروم ،م
درباره این سایت